جیب هایم خالی ست
کفشهایم کهنه،چشمم کور
من عجب دنده ی نرمی دارم
من پول هایم را وقتی می گیرم،
که فاتحه اش را خوانده باشد زن من
سر برج جیب های من جای شپش ها است
هر کجا هستم باشم،خانه ای می خواهم
اجاره،رهن،کرایه،همه اش مال من است
چه اهمیت دارد که اجاره بالاست
صاحبان خانه چه خبر از ته جیبم دارند
پول را باید جست،وام باید گرفت،
خانه ای نقلی ساخت
زیر قرض باید رفت
با همه اهل و عیال،نان خشک باید خورد
مگر این اشکنه ها چه کم از دیزی سنگی دارد!
بهتر آن است که قانع باشیم
ونگوییم که پول و پله لازم داریم!
حرف،دیگر،کافیست
خانه در یک قدمی ست
و طلبکار آنجاست!
کفش را باید کند
پول را باید جست.
چطورررررررر بودددددددددد؟